- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
باران شروع شد، همه جا را صدا گرفت پس کوچههای قلب محـمّد صفا گرفت گل کرد روی فاطمه بر روی مصطفی جبریل روی دستِ قـنوتش دعا گرفت هر دختری که حضرت زهرا نمیشود بـاران آیــه آیــۀ کــوثــر شــروع شــد اعجـاز ذکـر ربک وانـحـر شروع شد هر دختری که حضرت زهرا نمیشود آمد بـهـشـت ناب مـحـمـد لـقب گـرفت دار و ندار حـضرت احمد لـقب گرفت هر دختری که حضرت زهرا نمیشود آمـد بـرای شـیـعـه بـهـشـت آرزو کـند خـود را بــرای دیـن خــدا آبــرو کـنـد هر دختری که حضرت زهرا نمیشود آمد که عشق و شور و شعف را نشان دهد معنای شعر و شور و شرف را نشان دهد هر دختری که حضرت زهرا نمیشود ما تشـنهایم، تشنۀ یک جرعه کـوثـریم قـنـبر نه بـلکه خـاک قـدم های قـنـبریم هر دختری که حضرت زهرا نمیشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در زمـیـن آسـمـان نمیگـنـجد قـدرِ او در بـیـان نـمـیگـنـجـد شـبِ مـیـلاد حـضـرتِ زهــرا ذوقِ ما در لـسـان نـمیگـنجـد ذرّهای از فـضـائـلـش بیشک در دلِ واژگــان نـمـیگــنـجـد سطحِ احساسش آن قدَر بالاست بـیـنِ شـعـر روان نـمـیگـنـجد اینکه میگریم از سرِ شوق است اشک در چـشممـان نمیگـنجد شـرحِ حــالِ مـلازمــانِ درش در زمان، در مکـان نمیگنجد آنکه پـیـراهـنـش به سائل داد در دلـش دردِ نـان نمیگـنـجـد منشأ خـیر و مصدرِ حق است قـصدِ باطـل در آن نمیگـنجـد معنیِ عصمت است و مادرِ آب مثـل او در جـهـان نمیگـنجـد هرکه سود از نگاه زهـرا بُرد در حـسـابش زیـان نمیگـنجـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چـلـه نـشـین صـدفـم، دُر شـدم از نـفـحـات نــبـوی پُــر شــدم فـاطـمه یـا فـاطـمـه یا فـاطـمـه تــشــنـه شـدم، آب زلالــم بــده گـرسـنــهام، رزق حـلالــم بـده فرصت چل روزۀ حق سر رسید سـیب بهـشـتی مـعـطـّر رسـیـد بـاز در لـطـف خــدا بــاز شـد به اذن حق، دوباره اعجاز شد رحمت و رحـمـانیـتت گفته که جــلـوۀ ربـانـیـتـت گـفــتـه کـه تو کـیـسـتـی، حـبـیـبـۀ کـبـریـا شـافــعـۀ مــحـشــر روز جــزا تـو دخـتـر رسـالـتـی، فـاطـمـه تـو هـمـسـر ولایـتـی، فـاطـمـه مـادر سـادات! چـهها کـردهای سنگ دلـم را تو طـلا کردهای فـاطـمهای بـانـوی نوکـر نـواز اشاره کن! قـنبر و فـضه بساز سـورۀ کـوثـر وسط کوچه، تو حـیدرِ حـیـدر وسـط کوچه، تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وسع کـم داشـته را لطـف فـراوان باید از عطش سوخته را رحمت باران باید حُر که دُر شد سر این حال خجالت شده است محـضر اهـل نظر سر به گـریبان باید گرچه ما لکـۀ نـنـگـیم و مضافـیم همه انـبــیـایـی که کـرامـات مـکـرر دارنـد چـشم امـید به یک جـلوۀ کـوثـر دارند ذکر تسبیح تو هرلحظه بروی لب ماست مـست هـا دائـما انـگـیـزۀ ساغـر دارنـد دل به دست تو سپـردیم طلا پس دادی مینـویـسم سر خـط یاعـلی و یا زهـرا قـافـیه سـاخـتـم از نـام عـلـی با زهـرا پیـش عـالـم همه جا عـالـمـه بایـد باشد شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست به روی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
میوۀ جانِ رسالت نـورِ چـشمِ مصطفی بانوی حوری سرشت و باغِ رضوانِ خدا حاصلِ یک اربعین زهد و ریاضت فاطمه سیبِ بستانِ بهشت و نـورِ جنّت فاطمه جلـوۀ مـعـراجِ بـابـا لـیـلـةُ الاَسـرارِ او ساکنانِ عرش یکسر محو در انوارِ او گوشِ جان را نغمهای از رویش گُل میرسد عالمِ درمـانـده با او بر تکـامل میرسد حضرتِ ختمِ رُسل تکریمِ نامش آمد است جبرئیل از سوی حق سر بر سلامش آمد است یاسِ خوشبویی که عالم را معطر میکند چشمِ جادوییِ او اعـجـازِ اکـبر میکـند نامِ او سنگِ بنای هر چه خلقت میشود نورِ او سرچـشمۀ نورِ حقـیقت میشود روشنیِ عالـم از نورِ وجودِ فاطمهست آسمانها حیرت از اشکِ سجودِ فاطمهست عطرِ مینوی نبوّت سیبِ سرخ احمد است جانِ طاهـا یا هـمان اُمّ ابیـهـا آمد است »فاطمه آمد که تا آئینِ حق معـنا شود« »از حسینش نهضتی در کربلا بر پا شود« غرقِ نور و غرقِ عشق و باغِ بینش فاطمه »اولین سنگِ بـنای آفـریـنـش فـاطـمه« او که بطنِ سورۀ نور است دُرِّ کوکبی مـیشــود اُمّ الائــّمـه مـیشــود اُمّ اَبـی آیۀ تطهیر اگر در شأنِ او نازل شده است »یعنی اینکه دینِ ما با فاطمه کامل شده است« کوثرِ جوشانِ احمد سرورِ هر چه زنان شرحِ تکریمش همان بحرِ عمیق و بیکران لاله زارِ دامنش عطرِ طراوت میدهد پنجـۀ دسـتانِ او بـوی کـرامت میدمـد مادرِ هر چه امامِ نور و رحمت فاطمه منشاء هر خیر و خوبی و سعادت فاطمه در مقام و شأنِ او این بس علی شد همسرش تا ابد ساقی بماند روی حوضِ کوثرش!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تا به دنـیا آمدی دنیا دلیـلـش را شناخت از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب گر تو را نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت بیگمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت سجده بر نامش اگر واجب شود بیربط نیست شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت قـدر میدانم مُحِبَّـش هـستم اما بیگـمان قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت بینگاه لطف تو میریزد از هم جان من گاه دارد قطرهای از خویش یک دریا شناخت توی جنّت هم گـدایت میشوم زیرا گـدا عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت حتم دارم روز محشر هم تو فرمان میدهی من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت تو شب قدری و پنهان بودهای آنقدر که زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت زینبت از پـای درس کـوچه آمد کـربلا آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بگو به بلبل خوش خوان بخوان ترانه که دیگر دمیده زهـرۀ زهـرا رسیـده یاس معـطر به وصف او چه توان گفت زانکه لا یتناهی ست که مدح او که نتوان کرد غیر خالق اکبر جلیلهای که دو عالم منوّر است به نورش حـمـیدهای که بود پا به سر تجـلّی داور دو چشم شور حسودان نخواست تا ببیند میـان دست خـدیـجـه نـزول آیـۀ کـوثـر که اوست علت خلقت که اوست علت رحمت که اوست فاطمه، صدیقه، اوست جان پیمبر زمین به زیر قدومش نبود لایق و درخور بهشت خاک قـدومش شدست سر تا سر چه بـانـویی که بود آیـنـه تـمامِ عـلی را چه دختری که پدر را شده ست حضرت مادر اگر نبود عـلی او نـداشت مثـل و مثالی نبود در خور او کس به غیر حضرت حیدر کریـمهای که کـریمان عـالمـند اسیـرش ستـودهای که نـباشد به او ز جـاه بـرابر عفیفهای که به عفّت چو او ندیده دو عالم نجیبهای که بود بر زنان ملیکه و سرور نه آبهای دو عـالم، به مهر او شده نامی تمام عـالـم امکان به راه اوست مسخّـر زنی که همچو حسن آورد کریم کریمان زنی که مثل حسیـنـش نزاده مادر دیگر زنی که دامن او پـرورانده زینب کبری زنی که دامن مهرش شده ست عاطفه پرور زنی که در همه عالم علی علی ست کلامش زنی که گفت به عالم علیست بر همه رهبر که اوست حجّت داور علی الحجج به دو عالم که اوست جان نبی و که اوست از همه برتر هرآنکه هست محبّش بگو عزیز جهان است هر آنکه دشمن او شد بگو به او هوالأبتر و کیست او که به راه امام خویش دهد جان شهیدهای که شهادت به یمن اوست مطهر دخـیل رشتۀ چادر نماز اوست دو دستم مگر که شامل لطفش شوم میانۀ محشر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خُـرَّم آنـروز که اقـبـال به ما یـار شود این دل بیخبر از غـیب خـبردار شود ای دل انگار زمان اَرنی گفـتن توست لَـن تَـرانی نـگـذاریـم که تـکـرار شـود شب شب گفتن یا نور و یا قدّوس است تا سحـر نـورٌ عـلی نـور مـددکار شود سِرِّ محرم شدنت جز نظر رحمت نیست سیـنـۀ فـاطـمـیـون محـرم اسـرار شود عــبـد مـحـبـوبـۀ ذات ازلـی بــایـد شـد بـنـدۀ اوسـت که از زمـرۀ ابـرار شود به کجا سِیر کنی! علت هستی زهراست کیست عاشق! که به این نام گرفتار شود آنکه بـر معـرفت سـورۀ کـوثـر بـرسد در حـقـیقـت به هـمه آل پـیـمـبـر برسد ما همه قطره و زهراست که اقیانوس است ای خوش آن بنده که با نور خدا مأنوس است فاطمه بانوی سجاده نـشین سحـر است گریۀ فاطمه نزدیک سحر ملموس است بـینِ سـجـاده سحـرها که قـدم بـگـذارد خاک محراب به خاک قدمش پابوس است هـیچـگـاه این همه الله پرسـتـش نـشود این نمازی است که ابلیس از آن مأیوس است تا دعا کرد به همسایه، به ما فیض رسید مستجاب است دعایی که به یا قدّوس است این چه ذکری است که همتای علی میگوید یا علی گوید و یا فاطمه اش معکوس است مادر خلقـت و هم مادر بابا زهـراست سایهاش بر سرِ ما، مادریاش محسوس است حُبّ زهراست که صد مرحله فریاد رس است دشمن فاطمه در آتش کین محبوس است شب زهراست، دلِ ما ز شعف مالامال باز کردند ملائک به سوی ما پر و بال آنکه اوصاف خدا را به خدا تمثیل است سایبان حـرمش بال و پر جـبریل است محضرش مهبط وحی است و علی کاتب اوست مصحفش بر همه آیات خدا تأویل است آنکه در سـفـرۀ او مائـده آید ز بهـشت سائل پشت درش حضرت میکائیل است بخششی داشت که آغاز شب زندگیاش همسرش گفت کرامات تو بیتعطیل است قرص نانی هم اگر داشت به سائل بخشید چه کمالی است که در علم و عمل تکمیل است گفت بابـاش: فـدای تو و تـرتـیل شـبت که خدا مستمع هر شب این ترتیل است جـان پـیـغـمـبــر اکـرم نـرود بیاذنـش این ردایی است که در کسوت عزرائیل است دین شیعه ز سیاست که جدا نیست، یقین هرکه با فاطمه شد، دشمن اسرائیل است میرسد منتقـم حضرت زهـرا، مهـدی کیست مشتاق شهادت که کند هم عهدی میرسـد از حــرم سـلـسـلـۀ کـوثــرهـا وصـف نـورانیِ منـصـوره ز بالاترها آسمانی تر از این نـور، خدا خلق نکرد فاطمه مادر خـورشید و مَه و اخـتـرها فـاطـمه مـادر مجـمـوع امـامـان مبـین اوست سـر سلـسلۀ نـوریِ پـیـغـمـبرها سیزده آینه یک حضرت خورشید در آن سیزده آیه و یک سوره، همه محشرها خالقـش فـاطـمه را زهـرۀ زهـرا نامید تا درخشد شب و روز از حرم حیدرها اوست بازوی علی، روح دو پهلوی نبی مادر خوب حسین و حـسن و دخـترها یک تـنه اوست عـلـمدار همه دین خـدا یک تـنه هـست حـریف هـمۀ لشگـرها حکم او حکم خدا، طاعت زهرا واجب بر هـمه سید و سالار و همه سـرورها چون به محشر بگذارد قدم، از هیبت او شود اعـلام سراسـر همه پائـین، سرها مــادران شـهــدا طـاعـتِ او را دارنـد بـنویـسـیـم که تـبـریک به این مـادرها روز میلاد خـمـینی است گواهی دیگر دست زهـراست تـولای هـمه رهـبرها مادر حجب و عفاف است حجاب زهرا چـادر خاکیِ زهراست سر خـواهـرها بشکند دست اجانب که به معجر نرسد دست بـیـگـانه کـجا و حـرم مـعـجـرها بـگـذاریـد بـمــانـنـد اشــارات گــریــز من نگویم سخن از بزم مِی و لفظ کنیز
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ما همه هـستـیم قـربانیِّ زهـرا و عـلی سـائـل الـطاف پـنـهـانیِّ زهـرا و عـلی بارها و بارها داده است بر دلهای ما جان تازه مـدح طـوفـانیِّ زهرا و علی زندگی را زهر بر، ضد ولایت میکنیم ما مـسلـمانهای ایرانیِّ زهـرا و عـلی چیست از این خوبتر، شد قلب ما وابسته بر شاخِ شمـشاد خـراسانیِّ زهـرا و عـلی آی مردم خشت خشتش هست فردوس آفرین هر کجا باشد ثـناخـوانیِّ زهـرا و علی کاش مشق عشق را گیریم یاد از سازگار یـا مـؤیّـد یا که انـسانیِّ زهـرا و عـلی هر که اینجا پیر گشته روزگارش بهتر است نوکر این خانواده، کهنه کارش بهتر است چـشم عـین الله روشن باد، زهـرا آمده دخـتری که مـادر بـابـاست دنـیـا آمـده جز خدایش کیست سر در آورد از شأن او آنکه مانـند خـدایش هـست یـکـتـا آمده جای هر ذکری بگو مستانه امشب: یا علی کور، چـشم دشـمنان، جانان مولا آمده بعد ازین دنیا پُر از مرد شهادت میشود قهـرمانِ دل به طـوفـانها زدنها آمده مریم عذرا، چو پروانه بگردد دور او مادری که هست هر طفلش مسیحا آمده آمد آن که قدرت حق را نمایان میکند بوی این گل، کل دنیا را گلستان میکند این زمین اصلاً کجا و شأن بانوی علی آمـده دنـیـا بــرای دیــدن روی عــلــی فـاطمه یا فـاطـمه یا فـاطـمه یا فاطـمه جان تازه میدهد بر زور و بازوی علی او حماسه آفرین شد، بیزره، بیذوالفقار کرد غوغایی به پا، پهلو به پهلوی علی او مزارش ظاهراً مخفی است اما باطناً هست قبر فاطمه، هر جا دهد بوی علی وقت جان دادن میآید، فاطمه بالاسرش هر کسی که رفت حتی یک قدم سوی علی حق فقط زهراست که اینگونه مانده با علی شد شعارش لا امیـرالمومـنین الا علی آن که دارد دم به دم بر ما محبت فاطمه است آن که دارد بر عطا و جود عادت فاطمه است هر چه را میخواستیم اینجا مهیا دیدهایم آن که ما را مادرانه داد عزّت، فاطمه است راه بر جـایی ندارد بـندگی، بیفـاطمه تا ابد تنهاترین راه سعادت فاطمه است بیـشتر از بچههایش نیمه شبها یاد کرد از در و همسایهها، پس کوه رحمت فاطمه است شأن او از معجزه، خیلی فراتر بوده است آن که باشد فضهاش کوه کرامت فاطمه است هرکسی که میشود صاحب نفس با فاطمه است دم به دم ذکر لبش یا فاطمه یا فاطمه است فاطمه هم فاطمه هم مصطفی هم حیدر است فاطمه از هر چه میدانیم ازو، بالاتر است فاطمه نور است نه، نه، نورَ فوقَ کل نور فاطمه هم هل اتی، هم انّما هم کوثر است گر نمیگفـتند ختم الانـبـیا بر مصطفی مینوشتم فاطمه تنها زن پیغـمبر است معجزه جز این چه باشد با همان عمر کَمَش زینبی را تربیت کرده که از عالم سر است فـاطمه درس کـرم را داد یـاد مجـتـبی فاطمه الگوی ایثار حسین بیسر است کی به جز فرزند زهرا، در زمین کربلا کودک شش ماههاش را داده بیچون و چرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است باز هـم رایـحۀ فـصل بهـار آمده است ماه، چون مُهر شده جانب منـبر رفـته سورۀ شـمس، به مهمانیِ کـوثـر رفته سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکـابِ نـبـیالله، نـگـین آمـده است نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید روی دستان پـدر، مـادر سادات رسید بـین گـهـواره که صـدیـقۀ اطهـر باشد وقـت آن است که مـدّاح، پیـمـبر باشد دخـترم، محـشر کـبراست بدانـید همه سـایهاش بر سرِ دنـیـاست بدانـیـد همه راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه اصـلاً او امّابـیـهـاسـت بــدانـیـد هـمـه و نـوشـتـنـد کـه انــسـیـۀ حـورا بـاشـد او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد نام او فتح مبین است که قـرآن فرمود شأن زهرای مرا سورۀ انسان فـرمود نـو رسیدهست ولی بوده از اول با من علّت خلق جهـان فـاطمه بـوده یا من؟ باغـبان بـودهام و فـاطـمه گـلـشن بوده فـاطمه، خـاصترین معجـزۀ من بوده بـهـتـرین مـادر دنـیـا که به دنـیـا آمـد عـشق، در هـیـبت مولا به تـمـاشا آمد عـلی از راه رسیـده به مبـارک بادش خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش پَرِ گهـواره، عـقـیق علوی را دُر کرد اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید جبرئیل آمده، در گـوش نبی میگوید: نــور تـابـنــده بـه نــور ازلـی مـیآیـد چـقـدَر فـاطـمـۀ تـو بـه عـلـی مـیآیــد کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده در سـراپای عـلـی دست خـدا را دیـده روی دسـتــان یــدالله، خــدا تــابــیــده چون پیمبر به علی دُرِّ نجـف بخـشیده هـدیه انـگـار که از بـاغ جـنـانـش آمد مـدح صـدیـقـۀ کـبـری به زبـانـش آمد باز، مـدّاحیِ زهـراست، شنـیـدن دارد مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد او رسیدهست که افلاک، پُر از لبخند است نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است گر چه پیداست ولی جلوۀ مستـور شده فاطمه نورٌ علی نـورٌ عـلـی نـور شده او که قبل از همه امضای بلا را داده چـقـدَر غـصّـۀ شیـعـه به دلـش افـتـاده «شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد سیـل میخـواستم و بارش نـمنـم آورد مثـنوی هـم جلوی مـدح شـما کم آورد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
امروز روز عـید هـسـتی آفـرین است عیدی که از هست آفرینش آفرین است امـشـب به فـلـک آفـریـنـش نوح دادند بـار دگـر بر جـسـم احـمـد روح دادنـد نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید امشب به چـشـم آفـریـنـش نـور بخشید این نـور در قلب نـبی نـور آفـرین شد تا مـنـتـقـل از او به ام الـمـؤمـنـین شد ای چار سادات بهشت اینک کجـائـید؟ کـلـثـوم، سـاره، آسـیــه، مـریـم بـیـائید چون اخـتران امشب به گرد ماه باشید پــروانـه شــمــع رســول الله بــاشـیــد اطراف آن پـاکـیـزه مـادر را بگـیـرید تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید قــرآن روی دسـت احـمـد را بـبـیـنـیـد در دامـن احـمـد مـحــمـد را بـبـیــنـیـد پیغـمبر و زهـرا و حیدر یک وجـودند روز ازل تـصـویـر یک آئـیـنـه بـودند این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند ای روح پـاک و جـسـم پاکـت آسمانی ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی" دست تـو بـالای سـر خـلـق دو عــالــم پایت به چـشم حـامـلان عـرش اعـظـم تــو آسـمـان آســمــان ها در زمـیـنــى محـکـم تـرین رکـن امـیـرالمـؤمـنـیـنى وصف تو از قول نبی «روحی فداها»ست تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست دست تو دست کـبـریا در آستـین است اعضای تو اعضای ختم المرسلین است چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است آدم چو در امواج غـم نـام تو را گـفت ذات الـهــی تــوبــۀ او را پــذیــرفــت تو کـیـستی که عـقـل کـل گوید فـدایت یا دست بـوسـد یا که خیزد پیـش پایت تو کیستی که روز و شب خـتـم نبـوت کرده زیـارت خـانـهات را پنـج نـوبت تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت اعـجـاز مـریـم آیـد از دسـت کـنـیـزت تو کـیـستی؟ من کیـستم تا از تو گویم؟ گـیـرم دهـان خـویـش از کوثـر بشویم آخــر چـه گــویـم تا نـریــزد آبــرویــم طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم در حشر امت هرچه دارند از تو دارند پیغـمـبران هـم بانگ یا زهـرا بـرآرند آیــــد نــــدا از جـــانـب ذات الـــهـــی محبوبهام از من طلب کن هرچه خواهی گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم بر وصلـههای چـادر خـاکـیت بـخـشـم امــروز در بـیـن خــلایـق داوری کـن هـم اولـیـا هـم انـبــیـا را مــادری کـن آن روز بــاشــد روز داد زیــنــبـیـنـت آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت آن روز حـکـم از خـالـق یـکـتـا بـیـاید هر کس که زهـرایی ست با زهرا بیاید روزی که امت ها ز دوزخ میهراسند هم فـاطمه هم شیعـهاش را میشـناسند آتش کجـا و ما کجـا؟ کی بـاور ماست ما با هـمه گـفـتـیم زهـرا مـادر مـاست روز قـیـامـت روز وانـفـسـاسـت فـردا ای وای بر آنکس که بیزهراست فردا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( زبانحال حضرت خدیجه)
بهر پـیـمبر از طرف حق خـبر رسید جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید آورده است وحی! که بیچون و بیچرا بنـشـیـن به چـلـه بار دگر گـوشۀ حرا آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول حالا دوباره ترک جماعت کن ای رسول از خلق رو بگیر که حکم خداست این با دوست خو بگیر که حکم خداست این ****** اینک محـمد ست که شیدا و بـیـقـرار با پای سر به سوی حرا گشته رهسپار میگفت من چه گویم اگر عزم عزم اوست هر جا که چشم وا بکنی بزم بزم اوست جانم هماره تشنۀ دیدار و صحبت ست جز روی او مرا به تماشا چه حاجت ست! خیری نهفته! در پس این چله بیگمان خـیری شبـیه بارش رحمت از آسمان القصه باز! قاصدک خوش خبر رسید طی شد زمان خلوت و چله به سر رسید گویی دوباره وقت بشارت رسیده است گویی رسول باز به بعثت رسیده است آورده جـبـرئـیل چه آیـاتـی از بهـشت شیرین تر از همیشه چه سوغاتی از بهشت سیـبی که دستـچـیـن خدا بوده از ازل دارد نـهـفـتـه در دل خود یـازده غزل جان خـدیـجـه را به لب آورده انتـظار چشمش به در که میرسد از راه بوی یار این عطر احمد ست که انگار پشت در آری محمد ست که انگار پشت در ... ای خندهات بهشت به خانه خوش آمدی! بر صورتم شکفت جوانه! خوش آمدی از دوری تو نیـست عـذابـی عـذابتر از انتظار توست چه کاری ثوابتر؟! از اشک شوق ساحت چشمان من ترست از هرچه بگذریم صدای تو خوشترست اینک! بزن دوباره صدایم رسول عشق آوردهای چه هـدیه برایم رسول عشق خوشبوتر از همیشه شدی، چیست ماجرا؟ آوردهای چه بوی خوشی با خود از حرا این عطر سیب رایحهای آشناست!نه؟! قدری شبیه بوی خوش مرتضی است!نه؟! وقـتی دل ست، کـشـتۀ خـال سـیـاه تو چـشمـم چگـونه سیر شود از نگـاه تو گـفتی بناست تا که به اعجـاز روشنی در سـیـنـهام خـدا بـنـهـد راز روشـنـی این راز روشنی که همان راز خلقت ست با من عجیب نیست اگر گرم صحبت ست ****** با من چه خوب دختر من! گرم صحبتی والـلّـه، مـــادری تــو دارد سـعــادتــی شکـر خدا که مـحـرم تـنهـاییام شدی تسکین درد و مـرهـم تـنـهـاییام شدی از من اگر زنان قـریـشی گـسـسـتهاند قلب مرا نه!حرمت خود را شکستهاند حس میکنم ترا و نفـس میکشم تو را لبـریزم از خدا و نـفـس میکشم تو را حـتی شـبی نخـفـتـهام از شـوق دیدنت تنها نه من شکـفـتهام از شـوق دیدنت! هستـنـد بـیـقـرار تو ای نفـس مرضیه کـلثوم و ساره، مـریـم عـمران و آسیه القـصه باز وقت بـشارت رسیده است هنگامۀ شگـفتی و حیرت رسیده است این راز خلقت ست که اینک عیان شده است شوری به پاست، ولوله در آسمان شده است در ساق عرش وه که چه سوری گرفتهاند در خـانۀ رسول چه شوری گرفـتـهاند کـلـثوم و سـاره، مریـم عمران و آسیه گرد سر خـدیـجه به طوفـنـد و تـلـبـیه ده حـور از بهـشت به تـهــنـیت آمـدند ده حور از بـهـشـت به این نیت آمـدند تا پر کـنـند کـاسۀ چـشـمان خویش را از نـور کـوثـری که فـرسـتاده کـبـریا در جامهای سپـیـدتر از چهـرۀ رسول پـیچـیـدهانـد جـان تـو را زهـرۀ بـتـول ای بضعة الرسول به دنیا خوش آمدی راضیه، زهره، انسیه، حورا خوش آمدی کام تو را گـشود، محـمـد به بـوسـهای غـم از دلـش زدود محـمد به بـوسهای بر لب جز ان یکـاد نـمیکرد زمـزمه از بس که بود روی تو چون ماه فاطمه باید که از نـگـاه محـمد تو را شناخت از خشم و از تبـسم احـمد ترا شناخت دارد به صدق!خصم تو این گفته را قبول تنها صدیـقه بود! جگـر گـوشۀ رسول باید به وقتش از غم جان کاه تو نوشت از قلب خـون و سیـنۀ پر آه تو نوشت از میخ و شعله و در و دیوار! بگذریم وقـتـش کـنون نـیامده بگـذار بگـذریم!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـه نــبـی و خــدیـجـۀ اطـهــر بـه " فَـصـَلِّ لِــرَبِّـكَ وَانْــحَـرْ" از نــمـاز شـب اسـت بـالاتــر نـیـت دســتبــوســـی مــــادر طب و مرهم نبود و هرگز نیست برکتی هم نبود و هرگز نیست در دو عالم نبود و هرگز نیست از دعــاهـای خـیــر او بـهـتـر چهـرهاش نـور کهکـشان دارد در دلـش مـهـر بیکـران دارد بـا هـمـیـن قـامـت کـمـان دارد زیر پـایـش بهشت سـرتـا سـر دشـمـنـان رســول مـیلـرزنـد داده حق بر رسول خود فرزند صد هزاران پـسـر نـمیارزند بـر رسـول خـدا به این دخـتـر هـسـت زهـرا سـراسـر قــرآن بین احـزاب و فـاطر و لـقـمان آل عـمـران و مـریم و فـرقـان قـدر، انسان، تـبـارک و کـوثر فـاطـمـه خود تعـالـی خـود شد عــزّت لا یــزالــی خــود شــد در هـمـان خـردسالی خود شد مــادر مـهـربــانِ پــیـغــمــبـر مـــادر کــربــلا و عــاشـــورا حـجـت الله بـر حـجـج، زهـرا در مـیـان تــمــام اهــل کــســا فـاطـمه میشـود فـقـط مـحـور فـاطمه کیست؟ صاحب افلاک جلوۀ رب العـالـمـین در خاک طــبــق نــص روایـت لـولاك نیست از فـاطـمـه کـسی برتر روز مـادر دعا دو چـندان کن یـاد، از رفـتـگـان فـراوان کن یـاد، از مــادر شـهــیـدان کـن یـادی از مـادر عـلـی اصـغــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یک چله انـتظار به پایان رسیده است پایان شام تـیـرۀ هـجـران رسیده است اسفـند را به مجـمر خـورشید دود کن عطر نسـیم صبح بهاران رسیده است اینک بهار، فصلِ "فصل لربک" است شـأن نـزول کـوثـر قـرآن رسیده است زهراست زهرهای که به یُمن ظهور او شبهای بیستاره به پایـان رسیده است روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست نوروز طفل تازه به دوران رسیده است نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت روحی که با لطافت باران رسیده است ریحـانـهای که رایـحـۀ روح پـرورش تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد از آسمان برای تو مهمان رسیده است کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید جان پیشکش کنید که جانان رسیده است ای عـرشیان به ساقی کوثر خبر دهید خـیر کـثیر خـتم رسولان رسیده است حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است انسیهای که سورۀ انسان به شأن اوست حوریهای به صورت انسان رسیده است از کـوثـر کـرامت بـیانـتـهـای اوست فیضی اگر به عالم امکان رسیده است یک چشمه از تَموّج خـیر کثیر اوست دریای حکمتی که به لقمان رسیده است هفتاد رشته نورِ حق از طور چادرش بر پیروان موسی عمران رسیده است در ســایــۀ تـعــالــی نـــور دعــای او سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است معـصومهای که در اثر هم نشیـنیاش فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است صدیـقـهای که شاهـد عـهـد الست بود ارث وفـای او به شهیدان رسیده است مـرضـیـهای که مرز نـدارد ولایـتـش نور رضای او به خراسان رسیده است مـهـدیــهای کـه پـرتـو نـور هـدایـتـش از جمکران به پیر جماران رسیده است دست نـوازشی به سر شعـر من بکش پیش تو این یتـیم، پریشان رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در میان شعر تو بانـو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست نـاگـهـان دیـدم مـیـان خـانـۀ پـیـغـمـبـرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند خانهات را بـوی ریحانه معـطـر میکند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟ قـوت بـازوی مـولایی به مـولا، فاطمه! در هـوای عاشقی با هم کـبوتر میشوید هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید بیتهـایـم بر درِ بـیـت تو زانـو میزنند در کـسا، بی پـرده با الله صحبت میکنی هل اتی را سفـرۀ نور و کرامت میکنی مادری الحق چه میآید به نامت، فاطمه! امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین جـلـوۀ نـور تو را تنها خدایت دید و بس عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت با تبـسم خـستگی را از عـلی پوشانـدنت حجـب میـراثت، حیا سایه نشین چادرت سـفـرۀ نـان خـالـی اما سـفـرۀ انـعـام پُـر خانهات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پُر ای زبانت ذوالفـقـارِ حـیـدر بیذوالفقار!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر سلام، کوثر جاری شده به جان زمین سلام انسیه؛ ای «حوریهنشان» زمین هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود قـصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظهای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد این چنین ست که او جان پیمبر شده است نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد تشنۀ جرعهای از کوثرش،هاجر شده است قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به آیـههـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنهام مـادر تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر چکـیـدۀ هـمۀ حُـسنهایِ پـیـغـمـبـر عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر همیشه غِبطه به حالِ تو میخورد مریم تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر صدایِ پایِ مـلائک به گوش میآید وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر ستاره میچکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بیقـرارِ مـولایی خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی تو کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی سلام…مادرِ باران سلام…بانویِ آب نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده نمیشود نَکُـنی فکـر بچـههـایت را غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده هـوایِ پـنجـره فـولاد کـردهام مـادر هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده چه میشود بروم از مدینه کرب وُ بلا تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود برای عرض ارادت به محضرت بانو نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دشمـنِ دینِ خـدا، خـار شد و ابـتـر شد نـبیُ اللّه، در این روز« اَبَـاالْکَـوثَر» شد کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد فـاطـمـه آمده تا مـادرِ بـابـا بـشود…! پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد بخدا کْفْوِ عـلی خـلق نشد، تا اینکه… فاطمه آمد و او،«همنفـسِ» حـیـدر شد تا که قنداقۀ زهرا به سَرِ عرش رسید همۀ عرش، پُر از فاطمه سَرتا سَر شد جـبرئیل از سَرِ شـوقـش به تمـاشا آمد دیـد قـنـداقـۀ او شـافـعـۀ مـحــشـر شـد تا که دادند به دستانِ پـیـمـبر او را… صورتش دید و غمش را همه یادآور شد
: امتیاز
|